‫ admin بلاگ



وقتی از کارآفرینی صحبت می‌کنیم معمولا تصویر کارآفرین جوان در ذهنمان نقش می‌بندد. این در حالی است که امروزه با پیر شدن جمعیت جهان تعداد کارآفرینان بالای 50 سال روز به روز در حال افزایش است. پل تاسنر، یکی از این کارآفرینان موفق است.او در سال 2009 میلادی به عنوان مدیر اجرایی در یک شرکت تولیدی در سانفرانسیسکو مشغول به فعالیت بود که در سن 64 سالگی از کار بیکار شد. او ناامید نشد و احساس کرد داشتن سابقه 40 ساله در این حوزه در شرکت‌های کوچک و بزرگ و دامنه وسیع ارتباطات و شهرتش به او کمک خواهد کرد.تاسنر مهندس تولید و بسته‌بندی بود و سابقه خوبی در این زمینه داشت. تصمیم گرفت دوران بازنشستگی‌اش را به گونه‌ای دیگر سپری کند. او که همیشه دغدغه محیط‌ زیست داشت، تصمیم گرفت از مواد دورریختنی به‌ویژه دورریزهای کاغذی، کشاورزی و حتی منسوجات برای طراحی و تولید بسته‌بندی‌ های سازگار با محیط‌زیست کمک بگیرد و کسب و کار شخصی خود را داشته باشد.تاسنر با هدف تولید تکنولوژی سبز و جایگزین کردن آن با بسته‌بندی‌ های یکبارمصرف پلاستیکی که روزانه زمین، رودخانه و دریاها را آلوده می‌کنند پا به میدان گذاشت و در 66 سالگی با وجود رقبای جوان‌تر اولین کارآفرین موفق در این حوزه شد. در حال حاضر، درآمد شرکت تاسنر 71 ساله هر ساله 2برابر می‌شود و هیچ بدهی‌ای در بازار ندارد.از همه مهم‌تر اینکه توانسته قدمی هرچند کوچک در کاهش خطرات و بحران مربوط به آلودگی پلاستیکی بردارد و معتقد است کاری که او در 66 سالگی موفق به انجام آن شد، مهم‌ترین و معنی‌دار‌ترین فعالیت عمرش بوده است. تاسنر در حال حاضر دنبال یافتن و ملحق شدن به دیگر کارآفرینان همسن خودش است.3 دلیل برای آنکه از اول شروع کنیددر بسیاری از فرهنگ‌ها این باور وجود دارد که بعد از چند دهه کار دیگر وقت آن فرارسیده که فرد از فعالیت‌های شغلی کناره بگیرد و وقت خود را با خانواده و نوه‌ها بگذراند. در این موضوع که تمامی سالمندان عاشق نوه‌ها و خانواده هستند، شکی نیست اما لزومی هم برای خانه‌نشینی وجود ندارد.نتایج بررسی‌ها نشان داده ادامه فعالیت در سالمندی و حفظ روابط اجتماعی می‌تواند در به تاخیر انداختن بسیاری از بیماری‌ها از جمله آلزایمر و افسردگی مفید باشد.در ادامه به 3 دلیل مهمی اشاره می‌کنیم که می‌تواند شما را وادارد که بعد از بازنشستگی به فکر راه‌اندازی کسب‌وکار جدیدی باشید. 1- آمار نشان می‌دهد در سال 2050 میلادی تنها در آمریکا 84 میلیون نفر سالمند خواهند بود.این رقم 2 برابر رقم کنونی است. چند نفر از این تعداد می‌توانند کارآفرین باشند؟ آمار نشان می‌دهد درصد موفقیت این کارآفرینان 70 درصد است، در حالی که احتمال موفقیت یک کارآفرین جوان بی‌تجربه تنها 28 درصد است.2- کارآفرینان سالمند با وجود تجربه‌های ارزشمندی که دارند می‌توانند برای مشکلات جدید راه‌حل‌های قدیمی ارائه دهند. آنها بارها در زندگی و کار خود شکست خورده‌اند و حالا می‌توانند برآورد درست‌تری از نتیجه یک ریسک داشته باشند.3- فرد سالمندی که روابط اجتماعی و شغلی خود را ادامه می‌دهد و بازنشستگی‌اش را به تعویق می‌اندازد، از نظر سلامت جسمی و روانی سالم‌تر می‌ماند و به واسطه درآمدی که دارد از امنیت اجتماعی و بهداشتی بالاتری بهرمند است. در عین حال به شکوفا شدن اقتصاد محلی و ملی خود کمک می‌کند.



 «هارولد سندرز» بنیانگذار KFC فکرش را هم نمی کرد یک روز برسد که دیگران با او مثل سلاطین و ثروتمندان درجه یک دنیا رفتار کنند. او پسری از یک خانواده فقیر آمریکایی بود که خانواده اش اوضاع نابسامانی داشتند. همین مسئله تصور این که او در سن 65 سالگی، قرار است صاحب یک مجموعه بزرگ رستوران های زنجیره ای در جهان بشود را غیرممکن می ساخت.

در این قسمت، داستان زندگی پسری به نام «هارولد» را می خوانید که در 65 سالگی از او به عنوان یکی از موفق ترین ثروتمندان ایالات متحده نام برده شد و توانست لقب «کلنل» را از آن خود کند. امروز با این که 30 سال از مرگ مخترع این خوراکی خوشمزه می گذرد، اما مرغ های سرخ شده کنتاکی ابداعی هارولد برای کشورش سالی چندین میلیارد دلار درآمد ارزی به ارمغان می آورد.


«هارولد سندرز»، سال 1889 در خارج از شهر «هنری ویل» در ایالت ویرجینیا به دنیا آمد. وضع مالی خانواده او بسیار بد بود. خانواده اش یک زمین کشاورزی نسبتا کوچک داشتند که تمام امورات زندگی شان را با درآمد حاصل از همان زمین می گذراندند.
پدر هارولد زمانی که او 6 سال داشت فوت کرد و چون او بزرگترین فرزند خانواده بود و باید از دیگر اعضای خانواده مراقبت می کرد، در کنار مادرش ایستاد و کارهای خانه را از او یاد گرفت.
در هفت سالگی آشپزی را آموخت و در روزهایی که مادرش برای کار کردن در مزارع دیگران خانه را ترک می کرد یا مجبور می شد به ایالت دیگری برود، او مسئولیت آشپزی را بر عهده می گرفت و تامین خوراک تمام اعضای خانواده با او بود.
زندگی هاروارد مدتی به همین شکل گذشت تا این که به دوره نوجوانی رسید. او از این که می دید کمک حال خانواده اش است، خوشحال بود. مدتی گذشت که مادر هارولد تصمیم به ازدواج دوباره گرفت اما پذیرش این مسئله برای او سخت بود. به همین دلیل در حالی که کلاس هفتم را می گذراند، برای همیشه از خانه رفت و تحصیل را رها کرد.
سال ها بعد اما در مصاحبه ای گفت که از این که درس را در آن دوره رها کرده است بسیار خوشحال است: «هیچ وقت از درس ریاضی خوشم نمی آمد، به خصوص جبر و منطق مرا دیوانه می کرد. خوب شد که درس را رها کردم.»

شکست های پیاپی در کار
هارولد سندرز هم مانند خیلی ها در حوزه کسب و کار، شکست های متعددی را تجربه می کرد اما تفاوتش با دیگران در این بود که او هیچ وقت تسلیم نشد و با هر شکستی دستش را به زانو می گرفت و برای به دست آوردن موفقیت از جایش بلند می شد. هارولد جزو کسانی نبود که موفقیت های کوچک او را راضی کند. او همیشه به دنبال رسیدن به قله ها بود. انگار که می دانست قرار است روزی سکان یکی از بزرگترین اغذیه فروشی های دنیا را در دست بگیرد.
او در تمام سال هایی که از خانه بیرون زد تا وقتی که به عنوان مدیر KFC مشغول به کار شد، حتی یک لحظه هم تسلیم نشد. او قبل از مرگش در این باره گفته بود: «پس از آنکه از خانه بیرون زدم به عنوان کارگر در یک زمین کشاورزی نزدیک خانه قبلی مان مشغول کار شدم. این تنها کاری بود که می توانستم بدون دردسر انجامش بدهم و مهمتر از همه نیازی هم به مدرک تحصیلی نداشت.»
مخترع «کی اف سی» دو سالی مشغول به این کار بود که به دلایلی کارش را ترک کرد و به عنوان فروشنده در یک شرکت مشغول به کار شد اما کار دومش هم دوام چندانی نیاورد و این بار توسط مافوقش اخراج شد.
هرالد سندرز مدتی هم تلاش کرد خودش یک حرفه تازه راه بیندازد اما بیشتر این کارهای تازه با وجود چند موفقیت کوتاه مدت مالی، چندان موفق نبودند. یکی از این کارها تاسیس یک شرکت کوچک مسافربری در رودخانه اوهایو بود که مسافران را بین دو نقطه رودخانه جابجا می کرد.
سندرز به واسطه تاسیس همین شرکت توانست عضو اتاق بازرگانی ایالت «ایندیانا» شود و در اوایل دهه 1930 میلادی 22 هزار دلار درآمد به دست بیاورد که پول کمی هم نبود اما با این وجود او این کار را هم کنار گذاشت چون نتوانست پیشرفت چندانی در آن به دست بیاورد. همانطور که گفتیم او همیشه ته دلش احساس می کرد باید مرد ثروتمندی باشد و از این که معمولی به حساب بیاید، خیلی خوشحال نبود.